بعد زد زیر گریه!البته خیلی کم!هیشکی جرات نمیکرد نزدیکش بشه! حتی دخترا!رفتم جلو ! سلام کردم!جوابم رو نداد!مقنعش رو از روی زمین برداشتم و دادم بهش و گفتم : میدونم خیلی زمان خوبی واسه حرف زدن نیست!ولی چند تا سوال میپرسم اگه منطقی نبود من خودم همینجا همه ی لباس هام رو در میارم!

چشاش گرد شد!سرش رو آورد بالا ومن رو نگاه کرد!

من یه لباس نخی و سفید بلند و یقه گرد تنم بود(از این سه دکمه ها)و شلوار کرم روشن کتون با کفشای قهوه ای پارچه ای!

گفت:اگه لباساتو در نیاوردی چی؟گفتم:جلوی همه تف کن تو صورتم!منتها قبلش مقنعت رو سرت کن!تا بتونم باهات حرف بزنم!اینجوری نمیتونم!

انگار یه فرصت مناسب گیر آ ورده باشه واسه خالی کردن دق و دلیش بلند شد ومقنعش رو سریع سرش کرد!

توی این فاصله بچه های حراست اومدن ودیدن من وایستادم روبروش اونا جلو نیومدن.....دور تادورمون پر شده بود از بچه های دانشکده های مختلف!گفت:خوب؟شروع کن!

گفتم:من این قول رو دادم که همه ی لباسامو در بیارم!ولی اگه حرفم منطقی بود چی؟!

گفت: تو بگو؟گفتم:تا هر وقتی که توی این دانشگاهی کسی حتی یه تار موی تو رو نبینه!گفت:قبول ودستش رو اورد جلو تا دست بده!

گفتم:مینویسیم که احتیاجی به دست دادن هم نباشه!گفت:قبول!ویکی از بچه ها سریعا نوشت قرارداد رو وهر دومون با چهار تا شاهد امضا کردیم و اسمش رو گذاشتیم*قراردادسلفیه*

بهش گفتم:فرض کن توی یه اتاق تنها هستی!واتاق مال خودته!خب؟وتوی این اتاق آتاق آزادی مطلق داری!رنگ دیوار رو چه رنگی میکنی؟

گفت:همش رو صورتی میکنم!گفتم:حالا من هم میام و ساکن این اتاق میشم!واتاق میشه مال هردوی ما!وهمه ی دیوار رو به سلیقه ی خودم سبزش میکنم!تو صدات در نمیاد؟به من گیر نمیدی؟گفت:معلومه گیر میدم!چون باید صورتی باشه دیوارا!

گفتم:خب اون اتاق مال منم هست!منم حق دارم هر رنگی دلم میخواد بزنم به در و دیوار.

گفت:خب تو نصفه خودت رو سبز کن منم نصفه ی خودم رو صورتی!

گفتم آهان!پس اینجا یه مرزی داریم بین صورتی و سبز که وسط اتاقه درسته؟

گفت: آره

گفتم:گفتم خوب حالا حسین رفیقم میاد توی همین اتاق و میشیم سه نفر واون ازرنگ آبی خوشش میاد!حالا تکلیف چیه؟

گفت:خب اتاق رو تقسیم برسه میکنیم!وسه تا رنگ مختلف انتخاب میکنیم!

گفتم : پس با این حساب تو توی رنگ زدن در و دیوار اتاق دیگه نمیتونی سلیقه ای عمل کنی.درسته؟

گفت: آره گفتم:نمونه ی بزرگ این اتاق این دنیاست!اگه قرار بود هرکسی توی این دنیا آزادی مطلق داشته باشه که مردم باید همه همدیگه رو میکشتن تا یک نفر بالاخره بمونه تا معنی بده آزادی مطلق!والا

اگه یه نفر شد دونفر دیگه چیزی به اسم آزادی مطلق وجود نداره! چه برسه به الان که جند میلیاردیم!یعنی تقابل آزادی های مردم

ایجاد مرز میکنه ومرز یعنی پایان مطلق بودن!قبوله؟

سرش رو انداخت پایین و فکر کرد و زیر لب گفت:قبوله

گفتم:یه سوال!من می تونم توی یه اتاق عمل جراحی قلب باز با لباس خودم برم؟ یا باید اونجا لباس مخصوص بپوشم ومواظب کارام باشم؟

گفت:معلومه دیگه باید طبق قانون اونجا عمل کنی!هر جایی قانونی داره!

گفتم:صرف نظر از رد شدن چیزی به نام آزادی مطلق  دانشگاه هم یه جاییه که قانون مخصوص خودش رو داره دیگه....درسته؟

دوباره سرش رو انداخت پایین و گفت:درسته!

گفتم:نمونه ی بزرگ دانشگاه به عنوان یه جای خاص که یه قانون خاص داره کشورمون ایرانه!وصرف نظر از دین و دستوراتش!به عنوان یه جای خاص  قانون خاص خودش رو داره!درسته؟

این بار خیلی آروم تر گفت:درسته!

گفتم:میبینی؟ اگه من توی یه اتاق عمل دوست دارم با لباس خودم باشم  باید اتاق عمل را ترک کنم!چون طبق گفته ی خودت  هر جایی قانون خاص خودش رو داره!وهمینطور اگه توی ایران بخوام مقنعم رو در بیارم  باید از ایران برم بیرون!!چون ایران  قوانین خاص خودش رو داره!

چیزی نگفت!گفتم:خانم رحیمی  خدا هم به عنوان خالق ما همین رو به ما گفته!

گفته تو اگه جایی رو پیدا کردی که دست من بهت نمیرسید برو هرکاری که دوست داری بکن!ولی تاوقتی در محضر من هستی و زیر نظر من  باید به قانونی که من میگم عمل کنی!وخوب البته همه ی عالم  محضر خداست !وحجاب هم دستور خدا!

اگه جایی رو پیدا کردی که تونستی ازدست من خدا فرار کنی ودیگه بندم نباشی ومنم نبینمت و صدات رو نشنوم مقنعت که سهله کلا برو خودتو آتیش بزن!ولی تا وقتی بندخ ی منی و من خدای توام  جوری باش که من میگم...

دیگه هیچی نمیگفت!فقط سکوت بود وفکر...گفتم:هر وقت دوست داشتی بیا بهت بگم دایره ی حکومت خدا از کجا تا کجاست...

نه تنها تا وقتی دانشجوی دانشگاه ما بود  که حتی چند وقت پیش هم که توی خیابون دیدمش  حجابش کامل کامل بود...منو دید و با اشاره دست از دور اشاره کرد بالای سرش و با اشاره گفت:خدا اون بالا داره منو میبینه!بعد دست زد به مقنعش و خندید ورفت...


نظرات شما عزیزان:

لیلی
ساعت12:07---15 بهمن 1393
واقعا درس گرفتم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: متفرقه
برچسب‌ها: حجاب چادر عفاف پوشش اسلامی

تاريخ : شنبه 20 دی 1393 | 20:57 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.