مراسم تجليل از خلبانان و پيشكسوتان عمليات"اولين پاسخ"/ نخستين خلبانان شهيد دفاع مقدس كه بودند؟

نخستين مراسم تجليل از خلبانان و پيشكسوتان شركت كننده در عمليات هوايي ۳۱ شهريور ۵۹ با حضور مقامات نيروي هوايي ارتش برگزار شد.

                           
نويد شاهد: نخستين مراسم تجليل از خلبانان پيشكسوت شركت كننده در عمليات هوايي ۳۱ شهريور ۵۹ با عنوان "اولين پاسخ" به همت دفتر مطالعات و تحقيقات استراتژيك نيروي هوايي با حضور مسئولان، فرماندهان و جمعي از پيشكسوتان و خانواده شهداي نيروي هوايي ارتش در تالار خليج فارس باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد.
در اين مراسم شخصيت هاي لشكري از جمله امير سرتيپ خلبان "عليرضابرخور" جانشين فرماندهي نهاجا، امير سرتيپ خلبان "عزيز نصيرزاده" معاون هماهنگ كننده و امير سرتيپ خلبان "حسين چيت فروش" مشاور فرماندهي نهاجا حضور داشتند.
گفتني است در اين مراسم از ۵۰ نفر از خلبانان و پرسنل فني پيشكسوت نهاجا در عمليات هوايي ۳۱ شهريور ۵۹ تجليل به عمل آمد.
اين مراسم، بزرگداشت آمادگي نيروي هوايي ارتش در اولين پاسخ به دشمن بود.
جمعي از خلبانان شركت كننده در عمليات اولين پاسخ، به بيان خاطراتي از اين عمليات پرداختند.
شايان ذكراست عمليات اولين پاسخ، سه ساعت پس از حمله هوايي عراق به پايگاه هاي كشورمان انجام شد؛ در اين عمليات 12 فروند از هواپيماهاي جنگنده شكاري نيروي هوايي ارتش در قالب 3 گروه پروازي از پايگاه هاي بوشهر و همدان، پايگاه هاي شعيبيه، كوت و الرشيد عراق را بمباران و صدمات قابل ملاحظه اي به آن ها وارد آوردند.
همچنين در اين عمليات سرلشكر خلبان "محمد صالحي" و سرلشكر خلبان "خالد حيدري" به عنوان اولين خلبانان شهيد دفاع مقدس به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.

موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانیاخبار ارتش
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیخلباننخستینپاسخارتشنیروی هوایی

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 2:35 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393 | 1:38 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

                                    

 

سلام ، سرلشگر خلبان شهید محمد نوژه یکی از شهداء ابتدای انقلاب اسلامی بود که در مورخه 58/5/25 در پاوه به شهادت رسید. هم اکنون پایگاه سوم شکاری همدان به نام این شهید بزرگوار نامگذاری شده است. 

متاسفانه به علت آنکه چند سال بعد از شهادت این شهید مظلوم در پایگاه سوم شکاری کودتای صورت گرفت و آن کودتا به کودتای نوژه معروف شد ، هر زمان اسم نوژه را می شنویم یاد کودتا می افتیم که لازم است در این خصوص اطلاع رسانی لازم شود.

پاتوق یاران سالگرد شهادت این غیور مرد نیروی هوایی ارتش رو گرامی می داره...


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالینوژهخلبانشهید

تاريخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393 | 1:28 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 پیکر مطهر جانباز شهید ارتش جمهوری اسلامی پس از اهدای دو چشم خود به یک جوان 27 ساله در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.
سرهنگ محمدحسین میرزاپور که تقریبا تمام دوران دفاع مقدس را درجبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور فعال داشت و به درجه رفیع جانبازی نایل آمده بود لباس شهادت به تن کرد. بنابراین گزارش، دو چشم شهید میرزاپور با رضایت خانواده وی و وصیتی که برای اهدای اعضا کرده بود، به یک جوان 27 ساله پیوند زده شد. همسر این جانباز شهید در گفت‌وگو با ایرنا گفت: شهید میرزاپور سرهنگ تمام لشگر نیروی زمینی ارتش در ارومیه و از افسران ولایتمداری بود که همواره با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به ندای ولی‌امر خود لبیک گفت. مریم حسین‌پور پشتیبانی‌ها و حمایت‌های فرمانده و مسئولان نیروی زمینی ارتش از جانبازان را مثال زدنی دانست و گفت من به نوبه خود از همه آن‌ها تشکر و سپاسگزاری می‌کنم. از شهید میرزاپور چهار پسر به یادگار مانده است که مدافعان سر سخت نظام و ارتش  اند.


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیشهید ارتشایثار جانباز

تاريخ : دو شنبه 20 مرداد 1393 | 4:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393 | 15:28 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

امیر سرتیپ دوم خلبان عبدالکریم عصاره از دلاوران گردان ۱۱ شناسایی بود؛ تصورش هم سخت است که بدون هیچ وسیله دفاعی و دریغ از یک تیر، به سمت دشمن حرکت و از سد پدافند آنها عبور کردن.

            

خبرگزاری فارس: پرواز ابدی یک جنگجوی بی‌سپر            

 

 به دنبال تماسی تلفنی خبردار شدم که یکی از خلبانان پیشکسوت ایرانی و دزفولی که البته در این سال‌ها ریاست فرودگاه دزفول را نیز عهده دار بود، دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافته است، روحش شاد.

 

آری، سخن از سرتیپ خلبانی است که دلاور‌ی‌ها و پروازهایش در طول هشت سال دفاع مقدس هرگز فراموش نمی‌شود؛ وی از بچه‌ها و نیروهای دوست داشتنی دزفول بود و دلش همواره برای نظام اسلامی و کار برای شهر دزفول می‌تپید.

 


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیارتشدفاع مقدس

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 19 تير 1393 | 16:16 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

حرفی نمیزنی چرا «بابای جعبه ای»؟ خسته شدم بیرون بیا «بابای جعبه ای» لطفا بلندتر کمی فریاد هم بزن این جا نمی رسد صدا «بابای جعبه ای» با آن قَدَت تو جا شدی آنجا ببین مرا جا میشوم ببر مرا «بابای جعبه ای» قد عروسکم شده ای باور کن ای عزیز من‌‌ مادرت قبول؟ ها؟ «بابای جعبه ای» بابا عروسکی چرا لالا نمی کنی؟ شب شد لالا لالا «بابای جعبه ای

افسران - بابای جعبه ای ...

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیشهدا

تاريخ : پنج شنبه 19 تير 1393 | 16:4 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بوده و به سوالات خبرنگاران جواب میداد

خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟

شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌

ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام درخطر باشد...

این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند

شیرودی آستین‌هایش را بالا زد

چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می‌پرسیدند:‌

کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!!!

شیرودی همانطور که می‌رفت ، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت:

نماز! دارند اذان می‌گویند... 

                        خاطره ای از زندگی خلبان شهید علی اکبر شیرودی

                                                  منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب، صفحه ۲۰۱


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیدفاع مقدسزندگی نامه شهیدانارتش جمهوری اسلامی ایرانشهیدان

تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393 | 16:22 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای ازآقای عظیم دربند سری:

در زمان جنگ جلساتی در خصوص وضعیت جبهه ها با مسئولین و فرماندهان  تشکیل می شد . دریکی از روزها من در معیت شهید والا مقام عباس بابایی و شهید بزرگوار صیاد شیرازی بودم. شهید صیاد شیرازی به شهید بابایی گفت : عباس جان امروز ساعت ۴ ستاد نیروی زمینی جلسه داریم شما هم باید تشریف بیاورید .

1 6820006f 5c63 4dbf bfb8 d56f343abc3c 225x300 راننده شهید صیاد شیرازی
شهید صیاد شیرازی

 شهید بابایی به شهید صیاد گفتند: (( بالامجان ما که ماشین نداریم چه طوری این همه راه را بیاییم )) .شهید صیاد گفتند : (( مشکلی نیست من راننده و ماشین میفرستم شما را بیاورد )) . این را هم بگویم شهید بابایی بجز مواقع پرواز همیشه با لباس بسیجی بودند.

بعداز ظهر  راننده و ماشین آمد جهت بردن شهید بابایی. به اتفاق ایشان و یکی دیگر از برادران به جلو ساختمان آمدیم . ماشین و راننده آماده بود .  راننده ای که آمده بود گفت: من آمده ام تیمسار بابایی را ببرم . شهید بابایی گفت : ((بالامجان تیمسار بابایی رفت، شما ما را برسان)) . سوار ماشین که شدیم راننده در حالی که سیگار می کشید شروع کرد به فحاشی به اُمرای ارتش  و همین طور بد و بیراه میگفت ازجمله به شهید بابایی. من چند بار خواستم به او بگویم که حواست باشد ایشان تیمسار بابایی هستند اما شهید بابایی نگذاشتند  .

 بهرحال به درب ورودی ساختمان ستاد نیروی زمیینی رسیدیم و وارد دژبانی شدیم. دژبان جهت شناسایی، هویت افراد را سوال کرد . شهید بابایی گفت :من بابایی هستم ٰاما دژبان قبول نمی کرد لذا دژبان به دفتر شهید صیاد تلفن زد و دفتر شهید صیاد هویت ایشان را تایید و به دژبان دستور ورود ایشان را داد. دژبان با احراز هویت شهید بابایی  جلو آمد  و احترام نظامی محکمی انجام داد و گفت: بفرمایید تیمسارٰ.. شهید بابایی وارد محوطه شد و ما در دژبانی منتظر ایشان ماندیم .

به محض اینکه دژبان به شهید بابایی  احترام نظامی کرد .راننده رنگش مثل گچ سفید شد وگفت بدبخت شدم ، ایشان تیمسار بابایی بودند و من این قدر فحاشی کردم . “آخ که بیچاره شدم، الان است که تیمسار بابایی شکایت مرا به تیمسار صیاد بکنند  و تیمسار صیاد هم مرا  بیچاره خواهند و حسابی مرا تنبیه می کنند .  حدود ۲ ساعت بعد شهید بابایی و شهید صیاد از ساختمان ستاد خارج و به سمت دژبانی آمدند . این بنده خدا حسابی ترسیده بوده.  به محض ورود شهید صیاد و شهید بابایی به دژبانی ٰ شهید صیاد به شهید بابایی گفتند: ایشان بودنند تیمسار! حتما ایشان را تشویق میکنیم .حتما ایشان را مورد تفقد قرار میدهیم . راننده هاج و واج داشت نگاه میکرد ومتعجب شده بود . ناگهان زد زیر گریه وشروع به گریستن کرد و از کاری که کرده بود خجالت کشید .شهید بابایی جلو آمد و او را دربغل گرفت و گفت: بالامجان چیزی نشده و مساله ای نیست ما باهم برادریم .راننده نیز از شهید بابایی عذر خواهی کرد .

روحشون شاد


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیشهیدصیادشهیدباباییارتش

تاريخ : جمعه 6 تير 1393 | 20:40 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

نامش «علمدار» است، جانباز 62 درصدی که به سختی نفس می‌کشد، می‌گوید: دردهایم نعمتند، من چون اقتدار و سربلندی ایران عزیز را می‌خواهم به سختی نفس می‌کشم تا مردم ایران راحت نفس بکشند.

            

خبرگزاری فارس: تنها خواسته یک قهرمان ملی            
                                                        

 

 نامش علمدار است این نام را مادرش چون علاقه وافر به علمدار کربلا داشت بر او نهاد و کنیه‌اش غلامی است و باز مرتبط است به اینکه او غلام اهل بیت است از کودکی به خاندان عصمت و طهارت و ائمه اطهار علاقه خاصی داشت.

در بهترین دوران زندگیش یعنی دوران جوانی دست از همه چیز شست و برای به تحقق رسیدن اهداف و آرمان‌های واقعی نظام مقدس جمهوری اسلامی جوانیش را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرد او شاید اگر در آن موقع به جبهه نرفته بود مثل هم‌سنی‌ها و دوستانش که الان از سرمایه داران کلان هستند در رفاه و آسایش زندگی می‌کرد.

چون سرمایه دار بود برایش به راحتی دولا و راست می‌شدند اما او فدایی شد تا رفاه و آسایش و امنیت را برای سایرین به ارمغان آورد.

بله علمدار غلامی جانباز 62 درصدی به سختی نفس می‌کشد تا ما راحت نفس بکشیم؛ سرفه امانش را بریده در جیب او انواع اسپری‌های جور واجور و رنگارنگ به چشم می‌خورد بعضی از این اسپری‌ها را باید با داشتن کفش آهنی بدست آورد.

این همه سختی و زجر و درد شبانه ذره‌ای از اراده وهدفش را نکاسته و می‌گوید درد و الام را برای خود یک نعمت می‌دانم و خدایی با آن حال می‌کنم!

زیرا امید دارم رضای خدا در آن باشد و من چون اقتدار و سربلندی ایران عزیز را می‌خواهم به سختی نفس می‌کشم تا مردم ایران راحت نفس بکشند.

این قهرمان خردلی هم اکنون در بیمارستان ام آر آی شیراز با درد و الام دست و پنجه نرم می‌کند و وب مظلومین شیمیایی ایران در گفتگویی که با او داشت بر خود بالید و به این مردان آهنی و بی‌ادعا افتخار کرد و این ایثار و از خود گذشتگی را به مقام معظم رهبری تبریک می‌گوید و این نوید را به مردم صبور و ارزشی ایران اسلامی می‌دهد که آرام و بدون دغدغه باشید و راحت بخوابید که تا ما این قهرمانان خردلی را داریم همیشه با اقتدار و سربلندی و عزت زندگی خواهیم کرد.

و این را هم بدانیم که بالندگی و سربلندیمان را مدیون این ایثارگران بی‌ادعا هستیم به او می‌گوییم چه مشکلاتی دارید او خنده‌ای زیبا همراه با تبسم می‌کند و می‌گوید مشکل فراوان اما از بیان آن معذور.

متعجب از او می‌پرسم واضح بگویید می‌گوید «در برابر مشکلات ایستادگی می‌کنم تا خدای ناکرده بدخواهان نظام و رهبری سوء استفاده نکنند.


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوقپرتقالیجانبازان

تاريخ : جمعه 6 تير 1393 | 20:33 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
سيبي بر زمین افتاد و نیوتن قانون جاذبه را کشف کرد..
هزاران شهید هر روز بر زمین می افتند و بشریت هنوز
قانون انسانیت را کشف نکرده است!
کجایی ای انسان کامل، ای آیینه تمام نمای حضرت حق،
و ای تمام انسانیت.... مهدی جان(عج)...
ای کاش قانون جاذبه ای بر جهان حاکم بود که ما همچون سیبی،
به محض رها شدن، در گستره بی مرز وجود تو می افتادیم...

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیمردان آسمانی
برچسب‌ها: هزاران شهید

تاريخ : سه شنبه 20 خرداد 1393 | 19:7 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
 
ته صف بودم. به من آب نرسید.
بغل دستی‌ام لیوان آب را داد دستم. گفت: من زیاد تشنه نیستم. نصفش را تو بخور
فرداش شوخی شوخی به بچه‌ها گفتم از فلانی یاد بگیرید؛...
دیروز نصف لیوانش را به من داد.
یکی گفت: لیوان‌ها همه‌اش نصفه بود. . . .

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیمردان آسمانی
برچسب‌ها: لیوان های نصفه

تاريخ : سه شنبه 20 خرداد 1393 | 18:59 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
 
سردار جوان

اگر از دست كسی ناراحت شدید،
دو ركعت نماز بخوانید و بگویید:
خدایا!!
این بنده ی تو حواسش نبود
من ازش گذشتم تو هم بگذر
"شهید حسن باقری"

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیمردان آسمانی
برچسب‌ها: شهید حسن باقری

تاريخ : سه شنبه 20 خرداد 1393 | 18:55 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

نبرد درنقطه صفر مرزی سومار

برداشتی مستند از کتاب اردگاه نوشته آزاده جانباز میکاییل احمدزاده 

در آخرین روزهای جنگ تحمیلی دشمن با همکاری منافقین خلق عملیات گسترده ای علیه نیروهای ایرانی انجام داده بودند چندین کیلومتر به عمق خاک ایران از ناحیه جاده سومار به سه راهی ایلام نفوذ کرده بودند ما نیز در اثر در گیری های منطقه ای و تعقیب و گریز به حوالی شهر سومار که به دست متجاوزین عراقی افتاده بود رسیده بودیم. در روي جاده خاكي با آرايش باز راه مي رفتيم كه ناگهان يك خودروي عراقي در روي جاده درحال آمدن به سمت ما ديده شد يكي از سربازان دسته شناسائي كه عرب زبان هم بود درروي جاده نشست نشانه رفت ومابه هر سو پراكنده شديم سرباز شجاع با صداي بسيار به خودروي عراقي كه خیلي نزديك شده بود به عربي فریاد کشید:

قف : خودرو حامل يك افسر و دو نفر سرنشين و راننده بود آنها فرصت عكس العمل پيدا نكرده بودند در يك لحظه متوجه ما شده بوند وشايد خيال نمي كردند ما آزادانه در داخل محاصره آنها روي جاده راه برويم.


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیارتشدفاع مقدس

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 خرداد 1393 | 23:56 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:52 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

قهرمان کوهنوردی ارتشهای جهان تیمسار آبشناسان در جنگ روبرو با صدام

آن موقع که صدام شهرهای ایران را موشک باران و بمباران می کرد، تیمسار آبشناسان نامه ای به او نوشت:



«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد؛ نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی، محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

در جواب نامه، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به تیمسار آبشناسان یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
سالها قبل در اسکاتلند تیمسار آبشناسان، ژنرال عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان دیده بود. آنجا گروه او اول شد و عراقیها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقى دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانى، لشکرش را شکست داد و خود او را اسیر کرد.


درود بر بزرگمردان سرزمینم......
یادشان همیشه گرامی و راهشان همیشه پر رهرو......

موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: اهای جناب صدام

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:45 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

امیر سرتیپ شهید بختیار آقایی




شهید بختیار آقایی در سال 1329 درشهرستان سراب در آذربایجان شرقی در خانواده ای ساده و روحانی متولد گردید.
وی دوران تحصیل خود را از 7 سالگی در همان منطقه تا دوره دبیرستان به پایان رساند و در طی همین مدت علوم قرآنی را در مکتب پدر بزرگ خویش فرا گرفت.
وی در سال 1347 به تهران آمد و وارد دبیرستان نظام شد. پس از گذراندن این دوره 3 ساله که توام با عشق و علاقه وی به این رشته بود در سال 1350 با شرکت در کنکور ورودی دانشکده افسری به استخدام ارتش درآمد.
پس از طی دوره 3 ساله دانشکده افسری در تاریخ 1350/7/1 در رسته پیاده به درجه ستوان دوم مفتخر شد.پس از طی دوره ی مقدماتی رسته ی پیاده در مرکز آموزش پیاده شیراز به مرکز آموزش 03 عجب شیر اختصاص یافت و در آنجا مشغول تعلیم و تربیت سربازان غیور میهن گشت.
او در تمام لحظات زندگی خود چه در محیط کار و چه در خانواده و یا هر جمعی که حاضر بود بعنوان یک افسر جدی و متعهد به اصول اخلاقی و رفتاری و عقاید اسلامی بود بطوری که همواره از ایشان به عنوان یک مسلمان واقعی یاد می شد.

از مشخصه های ویژه این شهید بزرگوار استفاده از آیات و عبارات قرآنی و امثال وحکم و اشعار زیبای شاعران آذری زبان در محاوره هایش بوده. ایشان همواره عشق به عاشورا و ذکر مصیبت امام حسین(ع) و زیارت اهل قبور را از وظایف خود می دانست.
ایشان علاوه بر تلاوت آیات قرآنی حافظ قرآن نیز بود بطوری که اکثر آیه های قرآنی را از حفظ تلاوت می نمود.
ایشان در سال 1355 ازدواج نموده اند که همسر ایشان از قشر فرهنگی بوده و ثمره ازدواج وی 2 فرزند پسر به نام آرمان که در سال 1357 در روز عید قربان متولد گردید و چون همیشه آرزوی پیروزی انقلاب را داشت او را آرمان نامید و فرزند دیگرش به نام علی که نامش را با خودش آورده بود یعنی روز 21 ماه مبارک رمضان 1359 متولد گردید و وی بسیار خوشحال بود از اینکه خداوند در چنین روزهای مبارکی به ایشان فرزندانی از قرآن عطا کرده و همیشه آرزوی این را داشت که فرزندانش را علی وار تربیت کند.

شهید آقایی در مورخ 1360/12/25 در بلندی های مهاباد هنگام مبارزه و سرکوبی ضد انقلابیون کرد حزب کومله به درجه رفیع شهادت نائل شدند و خون پاک خود را نثار دین اسلام وحفظ این آب وخاک نمود.

لازم به ذکر است هر دو فرزند این شهید معزز در رشته های علوم پزشکی تحصیلات شان رابا کسب بهترین رتبه های علمی وپژوهشی به پایان رسانده ودکتر آرمان آقایی بعنوان پزشک متخصص جراح و دکتر علی آقایی بعنوان دندانپزشک در مرکز درمانی که به حماسه افرینی های این شهید تاسیس شده مشغول به خدمات رسانی به مردم عزیز میباشند.

موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: امیر سرتیپ شهید بختیار آقایی

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:43 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


شهید محسن رادژیان در چهارم تیرماه 1342 در تهران در خانوادهای مذهبی و خیر به دنیا آمدپدرش نظامی بود و به همین علت با آگاهی کامل لباس مقدس سربازی را انتخاب نمود.
وی از اوان كودكی بسیار آرام و سربه زیر بود و در جلسات مذهبی شركت فراوان داشت. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس اسلامی، غفور و رهنما به پایان رسانید و در طول تحصیلات جزء شاگردان ممتاز به شمار میرفت و پس از اخذ دیپلم ریاضی فیزیک از دبیرستان زهرا شروع به فراگرفتن دروس جامع المقدمات و ادبیات عرب در یكی از مراكزاسلامی نمود و در فكر داشت تمام نیروی خود را به مفهوم واقعی وقف مستضعفین جامعه نماید وی از ایدئولوژی اسلامی واقعی برخوردار بود و در هر موردی در اولین مرحله جزء بهترین افراد محسوب میشد.شهید رادژیان بعد از اتمام دوران تحصیلات در تاریخ 05/07/1362 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد و وارد دانشكده افسری گردید . وی همواره یكی از دانشجویان با روحیه بود كه بعلت جدیت و تلاش فراوان در امور ورزش و مسابقات ارتش چندبار مورد تشویق قرار گرفت وی میگفت: راهی را كه در پیش گرفتهام خود انتخاب كردهام و دوست ندارم كه در رختخواب بمیرم و چه بهتر كه در راه هدفی که آن را مقدس میدانم شهید شوم.وی با اخلاق پسندیده ای که داشت در دل تمام همكاران و همقطارانش جای داشت و علیرغم اینکه در دانشگاه سراسری واحد اوین نیز در رشته زیست شناسی قبول شده بود از ادامه آن خودداری نموده و به خدمت در دانشگاه افسری ادامه داد.
وی بسیار کم حرف بود و كم صحبت میكرد ولی از هر كلمه حرفش موضوعاتی مهم روشن میشد و حرفهایش واقعاً پربار بود. اخلاص و پاكی او به صورت باشكوهی در كارهایش میدرخشید، بیاعتنایی به ظواهر مادی، خوش مشربی و زبان شیرینش از وی مصاحبی مغتنم برای دوستان و آشنایان ساخته بود مهربانی و عطوفت او باعث جذب و جلب تمامی دوستانش میگشت. شهید رادژیان با روحیه پهلوان منشی كه داشت قدم به سال دوم دانشكده گذاشت و در همین سال بود كه به همراه دیگر دانشجویان دانشكده افسری برای انجام مأموریت و اجرای برنامه مین گذاری و مین برداری به مناطق عملیاتی جنوب اعزام و در ساعت 7/30 مورخه 63/5/1 به هنگام آموزش مین در اردوگاه آموزشی سد دز بدلیل برخورد پای وی با مین جهنده به فیض عظمای شهادت نائل آمد


فرازی از وصیتنامه شهید رادژیان:
راهی را كه در پیش گرفتهام خود انتخاب كردهام و دوست ندارم كه در رختخواب بمیرم و چه بهتر كه در راه هدفی که آن را مقدس میدانم شهید شوم.

موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: امیر سرتیپ دوم شهید محسن رادژیان

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:42 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

امیر سرلشكر شهید علیرضا سنجابی

شهید علیرضا سنجابی در سال 1319 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. وی درسال 1338 وارد دانشگاه افسری امام علی(ع) نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و از سال 1359 تا 1366 حضوری پرشور در جبهههای حق علیه باطل داشت، این شهید والامقام که سمتهایی همچون فرمانده تیپ یکم پیرانشهر و جانشین قرارگاه عملیاتی شمالغرب را در طول سالیان حضورش در دوران دفاع مقدس عهدهدار بود در سال 1364 در عملیات قادر بهدلیل بمباران شیمایی به شدت مجروح و به درجه جانبازی نائل گشت.
تدریس در دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش(دافوس) و دانشگاه آزاد اسلامی از جمله فعالیتهای شهیدسنجابی در دوران پس از جنگ تحمیلی بود.
شهید سرتیپ دکتر علیرضا سنجابی که از نیروهای شجاع و از فرماندهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس بود و در عملیاتهای همچون والفجر2، والفجر9 و ظفر3 حضوری فعال و اثرگذار داشت، سرانجام شامگاه 1یکم اسفند91 در سن72 سالگی به خیل آسمانیها و همرزمان شهیدش پیوست

موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: امیر سرلشکر شهید علیرضا سنجابی

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:41 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


ستواندوم شهيد ايرج آبگون در سال 1342 در استان همدان شهرستان ملاير در يك خانواده اصيل متولد شد خانواده وی از نظر مالی در وضعیت بسیار خوبی بودند و علیرغم مخالفت خانواده اش، پس از اخذ مدرك ديپلم علوم تجربي و قبولي در آزمون در تاریخ 1361/07/01 وارد دانشکده افسري نیروی زمینی ارتش شد و پس از طي سه سال تحصيل به همراه ساير دوستان جمعی گردان نصر يعني دوره پنجم بعد از انقلاب فارغ التحصيل شد.
او جواني بود خوش اندام، جوانمرد، پاك، و با تقوا، يار مظلومان و ضعفا بود كشتي ورزش تخصصي او بود. قدي بلند و همتي والا و هيكلي تنومند و چابك داشت قبل از عمليات بيت المقدس 5 در منطقه عمومي مريوان، فرمانده گروهان يكي از گردانهاي لشکر 23 نیروهای ویژه هوابرد بود و معاونش شهيد يد الله پيراني ازهمدوره هاي ايشان از روحيه رزمي بالائي برخوردار بود. بطوري كه وقتي آنها در كنا ر رودخانه اي بالاتر از پادگان شهيد رسول عبادت در منطقه تجمع گرد هم آمده بودند. ميگفت من به حول و قوه الهي و به همت سربازان و توكل به خدا هدفم را سريع فتح خواهم کرد و درسي فراموش نشدني به دشمن خواهم داد.
سرانجام شب عمليات (1367/1/22) فرا رسيد، هجوم آغاز شد. در حين پيشروي مورد اصابت گلوله مستقيم دشمن قرار مي گيرد افرادش مي خواهند او را تخليه كنند و لي فرياد مي زند مرا رها كرده و به پيشروي ادامه دهيد در همان حال زخمی، سربازانش را به جلو هدايت مي كند.
در آن تاريكي شب خدا مي داند كه باز هم گلوله به او اصابت كرد يا نه. همانطور كه آرزویش بود، سريعاَ هدف تسخير شد فردا صبح وقتي هوا روشن شد سربازان و ديگر كاركنان پايور اثري از فرمانده زخمی لیکن شجاع و با روحيه خود نديدند.
آري او و معاون چالاك و با ايمانش مفقود الاثر شدند اي كاش ارتفاعات مرزي مريوان به زبان مي آمدند و نحوه شهادت مظلومانه آنان را برای ما به تصوير مي كشيدند تا شايد تسلي خاطري براي دل تنها دختر بجامانده و چشم به راه ايرج آبگون مي شد. اميد است خداوند با شهداي كربلا و امام شهدا (ره ) محشورش بفرمايد


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: ستواندوم شهید ایرج ابگونمفقودالاثر

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393 | 14:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

افسران - زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است ... (صوتشو نشنوی نصف عمرت بر فناست ... )

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.
ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.

سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: شهادت به از زندگیبه قلم شهید اوینی

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 3:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

قسمتون میدم به مادر پدر این شهید

حجابت خواهرم برادر غیرت و نگاهت

شهدا نرفتن که اینجوری بی حجابی و ...بوجود بیاد

خوددانی...!!!


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: قسمت میدم

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1388 | 21:2 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

«با اراده ملت و رهبر انقلاب خدمت را پذیرفته‌ام و در این راه نه از

مرگ هراسی دارم و نه از سرزنش‌های اهل زمان.»


موضوعات مرتبط: ارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: ارتششهید

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 5 خرداد 1393 | 21:56 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ

درود برشما ای اولیا.خدا

 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ

درود برشما ای برگزیدگان خدارومهر ورزانش

اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ

درود برشما ای یاران دین خدا 

 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ

درود برشما ای یاران رسوالله

 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ

درود برشما ای یاران امیرمونان

 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ

بانوی زنان جهانیان.

 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ

درود برشماای یاران ابو محمد حسن ابن علی ولی خیر خواه

 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ

درود برشما یاران اب عبدالله 

 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم

پدر ومادر به فدایتان پاکیزه اید 

 وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم

وپاکیزه است زمینی که شما در آن به خاک رفتند

، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا

وخوب کامیاب شدید کاش من

 فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم

هم باشما بودم و کامیاب میشدم


موضوعات مرتبط: مردان آسمانی
برچسب‌ها: زیارتنامه ی شهدا

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1398 | 19:15 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب شیمی
  • وب سمفونی
  • وب قالب بلاگفا
  • وب رفتن