• فرق بین کشورهاى فقیر و غنى در وجود منابع طبیعى نیست.
    به طور مثال، ژاپن را در نظر بگیرید. کشور کوچکى که ٨٠٪ آن کوهستانى است و براى کشاورزى و دامپرورى مساعد نیست امّا دومین اقتصاد دنیا را در اختیار دارد. این کشور مثل یک کارخانه عظیم شناور است که مواد خام از سراسر جهان به آن وارد می‌شود و محصولات صنعتى از آن به سراسر جهان صادر می‌‌‌گردد.
    کشور سوئیس، مثال دیگرى است که در آنجا کاکائو کاشته نمی‌‌‌شود ولى بهترین شکلات‌هاى دنیا را دارد. در این کشور کوچک، فقط ۴ ماه از سال دامپرورى و کشاورزى صورت می‌‌‌گیرد ولى محصولات لبنى با بهترین کیفیت تولید می‌‌‌‌گردد.
  • فرق بین کشورهاى فقیر و غنى در هوش افراد آن‌ها نیست.
    هنگامى که مدیران و کارشناسان کشورهاى غنى با همتاهاى خود در کشورهاى فقیر ارتباط برقرار می‌‌‌‌کنند درمی‌‌‌یابند که تفاوت مهمى از نظر هوشمندى بین آنان نیست.
  • فرق بین کشورهاى فقیر و غنى در رنگ پوست و نژاد نیست.
    مهاجرانى که از کشورهاى فقیر به کشورهاى غنى آمده‌اند به خوبى قدرت خلاقه خود را نشان داده‌اند. 

    پس فرق آن‌ها در چیست؟

    • تفاوت در نگرش و طرز فکر مردم آن‌هاست که طى سال‌ها از طریق آموزش و فرهنگ جا افتاده و شکل گرفته است.
    • تحلیل رفتار مردم در کشورهاى غنى و توسعه یافته نشان می‌‌‌‌دهد که اکثریت مردم آن‌ها از اصول زیر در زندگی‌‌‌شان پیروى می‌‌‌‌کنند:

      1- اخلاقیات، به عنوان یک اصل اولیه
      2- یکپارچگى
      3- مسئولیت‌پذیرى
      4- احترام به قانون و مقررات
      5- احترام به حقوق شهروندان دیگر
      6- عشق به کار
      7- تمایل به پس‌انداز و سرمایه‌گذارى
      8- وقت‌شناسى
      9- تمایل به کارهاى قهرمانانه
    • امّا در کشورهاى فقیر، تنها اقلیت کوچکى از این اصول اولیه در زندگى روزمره‌شان پیروى می‌‌‌کنند.

     

    علت فقیر بودن ما کمبود منابع طبیعى یا ناسازگارى طبیعت نیست.
    علت فقیربودن ما در نگرش و طرز فکر خود ما نهفته است.
    در ما عزم جدّى براى پیروى و آموزش این اصول کارکردى جوامع غنى و توسعه یافته وجود ندارد.
    اگر کشور خود را دوست دارید این مطلب را به دیگران نیز برسانید.